، masoud.binesh@gmail.com
چکیده: (5103 مشاهده)
تغییراتی که به مرور زمان در عرصههای مختلف کسبوکار، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم پدید آمد موجب شد تا سازمانها و گردانندگان آن ها مجبور شوند خود را با تغییر سازگار کنند و رویکردهای گذشتهنگر مبتنی بر کنترل را کنار بگذارند. این وضعیت، توجه به بهبود وضع موجود و دستیابی به وضع مطلوب را در جایگاه پراهمیتی نشاند. اما دستیابی به بهبود، منوط به حل مسائل پیشرو است و میتوان گفت که به طور اصولی بهبود چیزی جز حل مسئله نیست، که از لحاظ علمی باید طی مراحلی صورت گیرد.
برای حل مسئله، بکارگیری دو سطح شناختی ضرورت دارد: سطح تفکر و سطح تجربه. این دو سطح شناختی، لازم و ملزوم یکدیگرند و شناخت صحیح هر مسئله و حل آن، مستلزم حرکت رفت و برگشتی بین این دو سطح است. به این معنا که برای درک میزان انطباق مدلهای تئوری با واقعیت، آن ها به محک تجربه آزموده میشوند.
نقش زبان و علم معانی آنجا اهمیت مییابد که بخواهیم مفاهیمی را که درک یا آزموده شدهاند با گزارههایی بیان کنیم. علم معانی وسیلهای است برای کشف واقعیتها و درک استنباطها و ادای گزارهها. در این علم، بین زبان احساسی و زبان خبری تمایز قائل میشوند. از زبان احساسی برای انتقال اطلاعات احساسی و تاثیرگذاری عاطفی استفاده میشود درحالی که از زبان خبری برای انتقال اطلاعات قابل ارزیابی بهره میبرند. استفاده مناسب از هر دو زبان در کسبوکار، برای مدیران سازمان امری ضروری است. اگر این دو زبان در جای مناسب خود بکار گرفته نشوند، نتیجه مطلوب حاصل نمیآید. در این مقاله، نسبت میان مقوله بهبود و حل مسئله و نقش زبان و علم معانی در ارائه نتایج آن بررسی شده است.
دریافت متن کامل
نوع مطالعه:
كاربردي |
موضوع مقاله:
استراتژی و تحول دریافت: 1392/4/26 | پذیرش: 1392/4/30 | انتشار: 1392/4/30