از زمانی که گروه مشاوران مککینزی عبارت «جنگ استعداد» را اختراع کردند، مشخص شد که استعداد برای دستیابی به کمال و تعالی سازمانی مورد نیاز است، بنابراین مدیریت استعداد مورد اقبال عمومی قرار گرفت. در سالهای اخیر، مشاهده میشود که تعداد مقالات و کتابهای مربوط به مدیریت استعداد افزایش قابل توجهی داشته است و مدیریت مناسب استعداد، به عنوان عامل اصلی و تعیینکننده موفقیت سازمانی تلقی میشود. اما در دنیای کسبوکار، گمراهی در مورد معنی استعداد، مانع اتخاذ نظریهها و رویههای یکسان در مدیریت استعداد شده است. در عصر حاضر، پیشرفتهای زیادی در تعریف واژه استعداد رخ داده است، اما هنوز به تعریفی که مورد قبول متخصصان این حوزه باشد نائل نشدهایم. عدم چارچوب نظری و توسعه مفهومی در ادبیات مدیریت استعداد تا حدی از این واقعیت نشئت میگیرد که اکثر ادبیات موجود، بر فرد شاغل تمرکز دارد، اما یافتههای جدید، بر شیوه یا عملیاتها (چگونگی) به جای اینکه «چه کسی با استعداد است» و «چرا» تمرکز میکنند.
تعداد قابل توجهی از نویسندگان ابهام ذاتی در مدیریت استعداد را به عملیات ناکافی سازه استعداد نسبت میدهند. به طور شگفتآوری، دانشجویان آشنا به حوزه مدیریت استعداد، به ندرت معنی دقیق استعداد را میدانند. در بسیاری از کتابها، استعداد به عنوان سازهای اساسی فرض شده، اما به طورشفاف تعریف نشده است. با توجه به موارد اشاره شده، محقق با استفاده از روش کتابخانهای و رویکرد توصیفی-تحلیلی درصدد پاسخگویی به این سؤالات است: چرا در حوزه مدیریت استعداد تعاریف متعدد و گاهاً متناقضی از استعداد وجود دارد؟ ریشه این اختلافات در کجا باید جستجو کرد؟
نوع مطالعه:
كاربردي |
موضوع مقاله:
مدیریت منابع انساني دریافت: 1396/6/20 | پذیرش: 1396/6/20 | انتشار: 1396/6/20