بازاریابی به درستی متوجه شده است که به «خود اظهاری» و گفتههای افراد نمیتوان اتکا کرد. ما انسانها در فهم اینکه چه کار خواهیم کرد، چه احساس و عواطفی داریم، و چرا آن احساسات و عواطف را داریم بسیار ضعیف هستیم.
چند وقتی است با خودم فکر میکنم که کاش ما در «مدیریت منابع انسانی» از آنچه در حوزه «بازاریابی» اتفاق میافتد بیشتر یاد بگیریم. بازاریابی نه تنها رشته باسابقهتر و بالغتری نسبت به مدیریت منابع انسانی به حساب میآید، بلکه آنچه در عمل در بازاریابی اتفاق میافتد میتواند الهام بخش ایدهها و رویههای جدید در مدیریت منابع انسانی باشد.
مثلا در افزایش دلبستگی و رضایت کارکنان در منابع انسانی، معمولا سازمانها به دنبال راه حلهایی هستند که رضایت و دلبستگی «کارکنان» را افزایش بدهند. این در حالی است که بازاریابی مدتها است میداند که چیزی به نام «مشتری» وجود ندارد، بلکه این «دستههای مشتری» هستند که معنادار هستند و از تکنیکهایی مثل STP برای بخش بندی، هدفگیری و جایگاهیابی مشتریان استفاده میکند. به عبارت دیگر بازاریابی به درستی متوجه شده که انسانها خواستهها و نیازهای متفاوتی دارند و یک سایز به تن تمامی انسانها اندازه نخواهد بود.
نوع مطالعه:
كاربردي |
موضوع مقاله:
مدیریت منابع انساني دریافت: 1400/2/29 | پذیرش: 1399/12/10 | انتشار: 1399/12/10