طی سالهای اخیر شاهد رشد چشمگیر توانایی دانشمندان علوم اعصاب در مطالعه مستقیم فعالیت الکتریکی قشر مغز در بعد زمان و مکان بودهایم. علوم روانشناسی و فیزیولوژی به سرعت زیادی در بهکارگیری چنین تکنیکهایی برای انجام پیشرفتهای شگفتآور، در درک ما از مغز و شناخت پرداختهاند. با این وجود، علوم اجتماعی هنوز تصویربرداری عصبپایه را به عنوان یک ابزار یا روش استاندارد برای تحقیق به کار نگرفتهاند. به طور مشخص وقتی که علم اقتصاد شروع به استفاده از تکنیکهای تصویربرداری عصبپایه در تحقیقات خود کرد، که در نتیجه آن اقتصاد عصبپایه پیدایش یافت، علم بازاریابی بسیار کندتر از مزایای تحقیقات تصویربرداری بهرهمند برد و عقب افتاد.
در رابطه با عدم استفاده از روشهای تصویربرداری مغز در علم بازاریابی دلایل احتمالی متعددی وجود دارد. برای مثال میتوان به این اشاره کرد که همگرایی علم بازاریابی، علوم اعصاب و به طور کلی روانشناسی شناختی میتواند باعث ترس افراد شود. علاوه بر این، ممکن است بسیاری از محققان بازاریابی استفاده از روشهای تصویربرداری عصبپایه در فعالیتهای خود را به عنوان موضوعی غیر قابل دستیابی متصور باشند. با این حال، در اکثر مواقع اینگونه نیست؛ زیرا دانشگاههای بزرگ کسبوکار و آزمایشگاههای آنان نیز مجهز به امکانات قابل توجهایی برای تصویربرداری از مغز میباشند. حتی اگر ابزارهایی مانند (PET)، (MEG) و (fMRI) در دسترس نباشد، (EEG) و (GSR) به راحتی خواهد بود. با این وجود، عدم شناخت و دانش کافی درباره وجود چنین تکنیکهایی، منجر به وضعیتی میشود که در آن انواع روشهای تصویربرداری عصبپایه به عنوان راههای بالقوه اکتشاف در نظر گرفته نمیشوند.
به عنوان یکی از راهحلهای ممکن برای غلبه بر چنین مشکلی میتوان همکاریهای بینرشتهای و دپارتمانی مابین محققین حوزه کسبوکار و محققین علوم اعصاب را عنوان نمود؛ هم از نظر طراحی و تعریف پروژه مشترک و هم از نظر روش مورد استفاده. اما به نظر میرسد از دیدگاه محققین علوم اعصاب برخی موانع همکاری وجود دارد. به طور خاص، در حالی که به نظر میرسد اقتصاد عصبپایه باعث افزایش موجی از نگرانیهای اخلاقی شده؛ دیدگاههای اخیر در مورد نورومارکتینگ در ادبیات علوم اعصاب به شدت اصول اخلاقی استفاده از تکنیکهای تصویربرداری با هدف "یافتن دکمه خرید در مغز" و... زیر سوال برده و موجب شکلگیری کمپینهای تبلیغاتی شده است که قادر به مقاومت در برابر آنها نیستیم. زبان هیجانی مشابه این، کمک چندانی در پیشبرد همکاری دانشگاهی بین محققان علم بازاریابی و علوم اعصاب نمیکند. علاوه بر این، به نظر میرسد چنین دیدگاههایی به طور گسترده در گروههای تحقیقاتی علوم اعصاب مورد استقبال قرار گرفته است.
نوع مطالعه:
كاربردي |
موضوع مقاله:
مدیریت اطلاعات دریافت: 1400/3/2 | پذیرش: 1399/12/10 | انتشار: 1399/12/10